کد مطلب:313363 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:188

عقیله ی بنی هاشم زینب کبری
زینب كبری روز پنجم جمادی الأول سال 5 یا 6 هجرت در مدینه چشم به جهان گشود. خبر تولد نوزاد عزیز، به گوش رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم رسید. رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم برای دیدار او به منزل دخترش حضرت فاطمه ی زهرا علیهاالسلام آمد و به دختر خود فاطمه علیهاالسلام فرمود: «دخترم، فاطمه جان، نوزادت را برایم بیاور تا او را ببینم». فاطمه علیهاالسلام نوزاد كوچكش را به سینه فشرد، بر گونه های دوست داشتنی او بوسه زد، و آنگاه به پدر بزرگوارش داد. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرزند دلبند زهرای عزیزش را در آغوش كشیده صورت خود را به صورت او گذاشت و شروع به اشك ریختن كرد.

فاطمه علیهاالسلام ناگهان متوجه این صحنه شد و در حالی كه شدیدا ناراحت بود از پدر پرسید: پدرم، چرا گریه می كنی؟! رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «گریه ام به این علت است كه پس از مرگ من و تو، این دختر دوست داشتنی من سرنوشت غمباری خواهد داشت، در نظر مجسم گشت كه او با چه مشكلات دردناكی روبرو می شود و چه مصیبتهای بزرگی را به خاطر رضای خداوند با آغوش باز استقبال می كند». در آن دقایقی كه آرام اشك می ریخت و نواده ی عزیزش را می بوسید، گاهی نیز چهره از رخسار او برداشته به چهره ی معصومی كه بعدها رسالتی بزرگ را عهده دار می گشت خیره خیره می نگریست و در همین جا بود كه خطاب به دخترش فاطمه علیهاالسلام فرمود: «ای پاره ی تن من و روشنی چشمانم، فاطمه جان، هر كس كه بر زینب و مصائب او بگرید ثواب گریستن كسی را به او می دهند كه بر دو بردار او حسن و حسین گریه كند» [1] .


[1] خطابه ي زينب كبري پشتوانه ي انقلاب امام حسين عليه السلام: صفحات 57 - 55، اثر دانشمند محترم محمد مقيمي از انتشارات سعدي، به نقل از طراز المذهب: صفحه ي 32 و 22.